آرین آرین ، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

بنده ی سفارشی

پست عجله ای :یک ساعت مونده به سال تحویل

بسم الله الرحمن الرحیم یا مقلب القلوب والابصار یا مدبر اللیل والنهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال ارین عزیز دلم در آخرین دقایق سال 92 هستیم وتا یه ساعت دیگه به امید خدا سال تحویل میشه وتو فرشته ی کوچولوی من برای سومین سال مهمون زمینی...آرزوم اینه که گذشت این سالها اگه بچگی تو ازت می گیره ولی پاکی وزلالی روحت رو هرگز ازت نگیره...دعام اینه که صاحب این روح و تنت برای حفظ امانت هایی که در اختیارت گذاشته کمکت کنه تا همیشه خوب ببینی.خوب بشنوی وخوب بگی وقدر این ثروت عظیم(پاکی)که پیشت امانته خوب بدونی..... برای تو....برای خودم....برای علی....برای  مادرانم وپدرانم....برای خواهرانم ...
29 اسفند 1392

سفر کیش

بنام حضرت دوست            که هر چه داریم از اوست آرین نازنینم سلام آرین شیرینم آخرین روزای زمستونه و بهار تو راهه...خونه تکونی مونو کردیم هفت سینمونو چیدیم منظر بهاریم... اما این پست مال قبل اینکاراس که بابای مهربون گفت آرینم حوصله ش سر رفته وباید ببرمش یه جای خوش آب وهوا...خدایا شکر سفر خیلی خوبی بود وخیلی بهمون خوش گذشت...دست بابای از گل بهترمونم درد نکنه که اینقدر به فکر ماست و برامون  زحمت میکشه...           &...
13 اسفند 1392

عزیزم....

بنام خدای مهربون   خدایا بخاطر شبهایی که بدون شکرت سر به بالین گذاشتم... بخاطر روزهایی که بدون نام ویاد تو شروع کردم..... بخاطر لحظات شادی که تو را از یاد بردم.... بخاطرگره هایی که به دست تو باز شد و من بحساب شانس گذاشتم.... بخاطر گره هایی که بدست خودم کور شد و من تو را مقصر دانستم.... مرا ببخش وکمکم کن که بفهمم.... تو همیشه در کنار منی نه در مقابلم.... الهی آمین اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم.... پنجره پاییز خونه ما.....     محرم 92 یه عکس شیرین از عسلم.... مهارت پسرم در ساختن برج وقطار....   زمستون خونه ما... پنجره زمستون خونه ...
17 بهمن 1392

چه خوبه که هستی.....

بنام خدا آرین عزیزم سلام چه قدر خوبه که هستی...تو مثل بارونی که هوای خونه ی ما رو تلطیف می کنی...صبحا که از خواب پا می شی صدای خنده هات با آواز پرنده ها هم نوا میشه و شادی و نعمت رو به خونه مون سرازیر میکنه...حضورت غما رو می بره...با وجود تو حتی تو پاییزم هوای خونه ی ما بهاریه...آرینم همیشه بهاری بمون... آرین عزیزم... شیرینی زندگی ما......تو واسه ما مثل لبخند خدایی که ما هرگز از عهده ی شکرش بر نمی آییم...همه ی آرزوم اینه که هیچ وقت از محبت و دوستی خدا فاصله نگیری...الهی آمین آرین نازم این روزا خیلی شیرین زبونی می کنی.حواست به همه چی هست اصلا نمیشه سرت کلاه گذاشت منم تا می تونم سعی می کنم درکت کنم و به خو...
24 آبان 1392

حالا می فهمم....

بسم الله آرین عزیزم سلام امروز.... 42 روز از پاییز می گذره ...خدا wall paper اینجا رو عوض کرده...همه جا رنگارنگه...زرد  نارنجی  قرمز  صورتی....خیابونا پر از برگ و صدای خش خش  ه ...تابلوی عظمت خداست... امروز....24 روزه که مامان اعظم و بابا حسین رفتن مکه....بعد از فوت آبا(6 مهر)تنها چیزی که می تونست مامان اعظمو تسکین بده همین بود ...ببین خدا چقدر هواشو داره!...عمه پریسا هر بار که حرف مامانش میاد وسط چشماش پر آب میشه...یکی یه دونه س دیگه...اما چیزی نمونده .همش 6 روز دیگه...6 روزی که اینجا دیر می گذره و اونجا  مثل برق و باد....مگه دل کندن از مکه و مدینه آسونه؟.... اونم وقتی که بوی محرم بیاد.... ...
12 آبان 1392

وروجک شیرین

بنام خدای مهربونم آرین عزیزم سلام قبل از هر چیز یه تشکر از همه ی کسایی که بما محبت دارن و بهمون سر میزنن و بویژه صبا جون و فرزانه جون و ارغوان جون و مامان امیر حسین و حسنای عزیزم و هزار تا عذر خواهی که من وقت نمی کنم جواب محبتشونو تو وبلاگشون بدم دوستای خوبم ممنونم وروی ماه خودتون و فسقلی های نازتونو می بوسم. اما اینکه کجا بودیم این مدت باید بگم همینجا بودیم فقط سرمون شلوغ بود ...با چی؟بگم برات...یه روز قبل اینکه گچ دستتو باز کنیم گوشیمو گم کردم که البته خدارو شکر سه روز بعد از طریق مخابرات رهگیری شد اما چون رمز داشت و تلاش کرده بودن رمزشو باز کنن تمام اطلاعاتش  واز همه بد تر شماره هام و عکسایی که خیلی دوسشون داشتم ...
11 شهريور 1392

دست تو یا دل من

بنام خدا آرین نازم سلام بالاخره شیطونیات کار دستمون داد... از بالای قفسه ی اسباب بازی ها افتادی و استخون بازوت مو ور داشت.... دست تو بود یا دل ما؟! احساس می کردم دلم داره ریش ریش میشه.... یکی از دعاهام همیشه اینه که خدا راضی نشه دل مادری از غم بچه ش درد بکشه... عید فطرم همینو از خدا عیدی خواستم که که دل مادرارو با شفای بچه هاشون شاد کنه.... بماند که تو این مدت چی کشیدیم چون هم می دونم بدون گفتن هم هر کسی میتونه درک کنه وثانیا" نمی خوام ناشکری بشه که معتقدم خدا به شدت بهمون رحم کرد ... خدایا شکر.... اما باید تشکر کنم...اول از خدا که بهمون رحم کرد و تو رو با کمترین آسیب نجات داد ثانیا"مامان ومامان ب...
24 مرداد 1392