آرین آرین ، تا این لحظه: 13 سال و 11 روز سن داره

بنده ی سفارشی

وروجک شیرین

1392/6/11 20:29
نویسنده : شادی
1,021 بازدید
اشتراک گذاری

بنام خدای مهربونم

آرین عزیزم سلام

قبل از هر چیز یه تشکر از همه ی کسایی که بما محبت دارن و بهمون سر میزنن و بویژه صبا جون و فرزانه جون و ارغوان جون و مامان امیر حسین و حسنای عزیزم و هزار تا عذر خواهی که من وقت نمی کنم جواب محبتشونو تو وبلاگشون بدم دوستای خوبم ممنونم وروی ماه خودتون و فسقلی های نازتونو میبوسم.


اما اینکه کجا بودیم این مدت باید بگم همینجا بودیم فقط سرمون شلوغ بود ...با چی؟بگم برات...یه روز قبل اینکه گچ دستتو باز کنیم گوشیمو گم کردم که البته خدارو شکر سه روز بعد از طریق مخابرات رهگیری شد اما چون رمز داشت و تلاش کرده بودن رمزشو باز کنن تمام اطلاعاتش  واز همه بد تر شماره هام و عکسایی که خیلی دوسشون داشتم پاک شدن و درست همون روز پیدا شدن گوشی تو تب و استفراغ گرفتی دو روز بعدشم که داشتم از پارک بر می گردوندمت خونه زحمت کشیدم ماشینو زدم داغون کردم...خلاصه از این خبرا...

اما از این حرفا بگذریم برسیم به خود نازنینت...الحمدالله دستت خیلی خوبه دیگه اذیت نمیکنه.یه چند وقتیه اسممو یاد گرفتی وبجای مامان یه بند میگی سادی سادی...الان که خیلی شادی گفتنت بهم می چسبه نمی دونم آینده نظرم عوض شه یا نه ولی به علی بابا جون می گی اونم کیف میکنه روزی صد بار میگه بابا رو صدا کن....

دوست داری فقط ورجه وورجه کنی هر بار که می برمت خانه بازی جراتت بیشتر میشه مثلا قبلا می ترسیدی داخل استخر توپ بری ولی الان نمی ترسی

فقط تو توپا گیر میکنی نمی تونی بیرون بیای...

پله های سرسره رو هم خودت میری بالا...

خیلی سخت میتونم ازت عکس بگیرم چون دائما در حال حرکتی...

تازه گیا افتادی تو خط بستنی اونم قیفی ...اونقدر بامزه تا می تونی زبونتو میاری بیرون ...

اسب و دکار(قطار)م که از زبونت نمی افته...

همین طورم هاپو وپیشی....

آرین جون این گل پسر شیرینم اسمش حکیمه و اهل خوزستان که خیلی به دل میشینه و دوست شماست

یکی از سرگرمیهای دیگمون امروزا خمیر بازیه...

ازم می خوای چیزایی که دوستشون داری با خمیر برات بسازم خصوصا انگری بردز...که حتی مجبرمون کردی یه لباس دخترانه که عکس انگری بردز روش بود برات بخریم....

اینم نتیجه...

اینم تامه که بهش میگی بانا!!!!

تازه اینا هم هنر نمایی های خودته....خودت که میگی بستنیهلبخند

عزیزم شارژ لب تابم داره تموم میشه ...عاشقتم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ارغوان
15 شهریور 92 14:48
خداروشکر که دستت خوبه پسری...اون سادی سادی گفتنش رو برم من آخهXX...عزیزمه پسرک موفرفری


مرسي ارغوان جون عزيزم
مینا
12 مهر 92 19:12
بابا هنرمند چه مامان هنر مندی ببین چه قشنگ با خمیر شخصیتارو درست میکنه .من موندم اگه پسرم از من یه همچین چیزای رو بخواد چیکار کنم گل پسر نازی داری خدا برات نگهش داره