آرین آرین ، تا این لحظه: 13 سال و 10 روز سن داره

بنده ی سفارشی

حالا می فهمم....

1392/8/12 22:45
نویسنده : شادی
858 بازدید
اشتراک گذاری

بسم الله


آرین عزیزم سلام

امروز.... 42 روز از پاییز می گذره ...خدا wall paper اینجا رو عوض کرده...همه جا رنگارنگه...زرد  نارنجی  قرمز  صورتی....خیابونا پر از برگ و صدای خش خش  ه ...تابلوی عظمت خداست...

امروز....24 روزه که مامان اعظم و بابا حسین رفتن مکه....بعد از فوت آبا(6 مهر)تنها چیزی که می تونست مامان اعظمو تسکین بده همین بود ...ببین خدا چقدر هواشو داره!...عمه پریسا هر بار که حرف مامانش میاد وسط چشماش پر آب میشه...یکی یه دونه س دیگه...اما چیزی نمونده .همش 6 روز دیگه...6 روزی که اینجا دیر می گذره و اونجا  مثل برق و باد....مگه دل کندن از مکه و مدینه آسونه؟.... اونم وقتی که بوی محرم بیاد....

امروز....آخر ذی الحجه س...از فردا محرمه....یادم میاد بچه که بودم محرم که میشد دیگه تلوزیون ترانه و آهنگای شاد پخش نمیکرد...از کارتون م خیلی خبری نبود...همش نوحه و سینه زنی...حسابی حوصله م سر می رفت...از مامانم می پرسیدم مگه چی شده مامانم می گفت خیلی سال پیش یه همچین روزی امام حسین شهید شده....پیش خودم فکر می کردم خوب که چی(استغفر الله)مگه اگه شهید نمی شد تا حالا زنده می موند که این جوری گریه زاری می کنن... ام حالا می فهمم....حالا می فهمم که محرم و عاشورا فقط یه یاد واره و بزر گ داشت نیست...حالا می فههمم که عاشورا یه زنگ جرسه...یه میان بر واسه هر سالکی که می خواد یک شبه ره صد ساله بره...یه راه میان بر واسه هرکس تا از خودش بپرسه "من چکار می کردم اگر دعوت امام حسین به من میرسید؟"  می تونستم بدون دست دست کردن تو یه لحظه رو همه ی تعلقاتم خط  بکشم؟می تونستم از عزیزام دل بکنم یا حتی فداشون بکنم؟از جونم چطور؟ اگر واقعا"  نه الکی به این جواب رسیدی که "آره" خوشبحالت که بارتو بستی....مبارکت باشه این حالت...اگر نه گریه کن به حال خودت که هنوز خیلی مونده تا بخوای واسه مظلومیت امام حسین گریه کنی(یکی ش خودم) گریه کن که نمی تونی از سر این سفره ی دنیا که چیزی جز پس مونده ها و دهنی های دیگران توش نیست بلند شی وبشینی سر سفره ای که خدا پهن کرده و معصومان مهیا کردن....حالا می فهمم که اگر امام حسین کشته نمی شد ما مثل بچه یتیمای بی پدر بی امام نمی شدیم...

خدایا امسال هم این قافله می گذره و ما بهش نمی رسیم لا اقل یه دل شکسته ویه بغض ودو چشم تر نصیب همه ی ما بی چاره ها بکن تا دلمون خوش باشه که ما هم عاشقیم....

یا حسین....

امروز....از هر روز دیگه ای شیرین تری آرینم....خیلی پیشرفت کردی تو صحبت کردن و روز به روز بهتر میشی....لهجه ی خیلی با مزه ای داری مثلا وقتی چیزی خراب میشه میاری می گی آلاب سودی یعنی خراب شده....از رفتارت باید بگم که خیلی مهربونی همیشه سلام می کنی و بلافاصله می پرسی هوبی؟یعنی خوبی ...هر وقت کسی چیزی بهت بده سریع تشکر می کنی و می گی می سی...موقع خداحافظی بابای و بوس فراموش نمیشه هر چیزی هم که بخوری به همه تعارف می کنی و دست و دل بازی که همه ی اینا رو به بابای بهتر از گلت کشیدی...دوست داریم عزیزم....عزیز خدای عزیزم

نشانه هایی از علاقه شدید به انگری بردز و باب اسفنجی...

تا جایت درد کنه سریع میای می گی چیسب بیزن و چسب زخم می خوای...

و نمونه هایی از بازی بابا وبالا

در امان خدا....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان رادین
14 آبان 92 17:48
سلام عزیزم من مامان رادینم و دوست مامان شیما البته دوست مجازیش همش نگران بودم از وقتی پست تولدش رو گذاشت دیگه نیومد شما هم نیومدی الانم رفتم بازم نبود خدا رو شکر که شما اومدید بابت سوگتون هم تسلیت نمیدونم کدوم عزیزتون رو از دست دادید اما تسلیت منو بپذیرید فکر کنم علت غایب بودن شیما جون هم همینه سلام منو برسونید و خدا رو شکر که سالمند
مامان رادین
21 آبان 92 11:01
سلام شادی خانم ممنون ،خیلی خیلی ممنون از پاسختون خدا رو شکر که دوست خوبم شیما جون و آتیلای نازم خوبن و تبریک و خوشحالیمو ابلاغ کنید به شیما جون ممنون از تعریفتون پسر شما هم آقاست و خوش تیپ خدا حفظش کنه از امروز شما هم دوست خوب من هستید فقط به شیما جون بگید درسته ما دوستهای مجازی هستیم اما تو این مدت بهم وابسته شدیم حداقل یه پست میذاشت تا کسه دیگه مثل من از نگرانی در بیان بازم ممنون برا آرین جون برای شادی عزیز
مامان یاسمن و محمد پارسا
23 آبان 92 8:36
سلام عزیزم تازه متوجه شدم شما خواهر عزیزشیما جون هستید خواستم اگه میشه از احوالات شیما جون و اتیلا جون از شما خبری بگیرم اخه دیگه اپ نمی کنند و نگرانشون شدم ممنون میشم از اینکه خبری ازشون بهمونبدید سلام گرم و صمیمانه ما را هم بهشون برسونید
مامان یاسمن و محمد پارسا
23 آبان 92 8:37
ماشالاه خدا حفظش کنه
مرجان مامان آران و باران
2 آذر 92 11:47
خدا حفظش کنه کوچولوی نازوووووووووووو شاد باشید عزیزمم چه تیپی هم زده
مرجان مامان آران و باران
17 آذر 92 23:11
اخی عزیزممممممم چقدر شیرینو نازی ماشالاااااا
SaYa
29 آذر 92 9:02
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند.  دوست عزیزم برات از خدا بهتریترو میخوام و امیدوارم که زندگیتون سراسر خوشی و سلامتی باشه و از چشم بد دور باشه گلم پیشاپیش یلدات مبارک عزیزدلم♥♥♥♥♥
ارغوان
30 آذر 92 9:38
جانننم ...موهای فرفری قشنگشم که دارن بلند میشن