مامانی شرمنده
به نام خدا
آرین شیرینم سلام
نمی دونم از کجا شروع کنم .نمیدونم اینکه کمتر به وبلاگت میرسمو بندازم تقصیر کار خونه یا کلاس زبانم یا تقصیر خودت که نمیذاری من با کامپیوتر کار کنم. به هر حال از امشب که جمعه شبه تصمیم گرفتم هر شب جمعه برات بنویسم.اولا بذار همینجا از خاله شیما جونت که همیشه به وبلاگت سر میزنه واز طرف خودشو آتیلا خوشگله برات نظرای قشنگ میذاره تشکر کنیم.خاله جون و پسرخاله دوستون داریم.
آرین گلم جمعه هفته قبل بعد از سه تا مهمونی از فرداش تا سه روز تب داشتی.هیچی تو دنیا نمیتونه منو بابا رو بیشتر از ناخوشی تو غمگین کنه. بابات که همیشه منو نصیحت میکنه که قوی باش ازغصه تو داشت گریه می کرد که مچشو گرفتم.وقتی اسم تو بیاد دنیا واسه بابات وای میسته.خیلی ماهه آرین جون.ما باید خیلی قدرشو بدونیم.خدارو صد هزار مرتبه شکر.البته تبت بخاطر دندونای عقبیت بود که خدارو شکر خوب شد.
دیگه این هفته تولد باباجونو داشتیم که 73ساله شد البته خوش تیپ تر از سال قبل.باباجون انشالله120 سال زنده باشی.
دیگه اینکه دیروز رفتیم خونه ی خاله سولی که اونم تازه گیا میاد به وبلاگمون سر میزنه.اونجا هم خیلی بهت خوش گذشت
دیگه اینکه امروزم رفتیم جشن گلریزان امید که به همهمون خصوصا تو خیلی خوش گذشت کلی از رقص آذری لذت بردی موقعه برگشتنم رفتیم یه جا واست کفش نگاه کنیم که خودت برای اولین بار یه جفت کفش انتخاب کردی.یه جفت کفش کالج سبز!اونقدر دوستش داری که تا دوساعت بعد اومدن به خونه ام نمیتونستیم از پات درش بیاریم .نیگا....
قربونت برم الهی.خدا انشالله تو رو بابای گلتوبرای من نگه داره و منو پیش مرگ شماها کنه
خدایا شکرت به خاطر همه ی وقتایی که بهمون رحم کردی با اینکه شاید لایق رحمت نبودیم
خدایا به حق آقا امام زمان دل همه ی مامانایی رو که بچه هاشون بیمارن با شفای بچه هاشون شاد کن.آمین
آرین گلم من همیشه به خودم میگم به توام میگم....نیومدیم که بمونیم اومدیم که بریم پس بیا عادت نکنیم ...به این که اگه دل کسیو شکستیم ولش...اگه کوتاهی کردیم ولش...اگه حق کسیو خوردیم ولش...ولش...ولش...