دیگه چه خبر؟
بنام خدای مهربون
آرینم عزیزم سلام
خوب خدا رو شکر بالاخره یه فرصتی پیدا شد تا دوباره بیام سراغت
اووووه چه خبرا....از کی برات ننوشتم؟چارشنبه سوری داشتیم...عید داشتیم....سفر داشتیم ...سیزده بدر داشتیم...اوووه
خدارو شکر خیلی بهمون خوش گذشت.فقط یه چیزی هست که یادم میافته دلم یه کم میگیره ...درست سال پیش همین موقع ها تصمیم گرفتم با توکل به خدا وکمک مامانم واسه نگه داشتن تو کورس زبانمو شروع کنم و حالا درست بعد یه سال باید رهاش کنماخه مامانازی به خاطر دیسک گردنش دیگه نمیتونه ازت مراقبت کنه اما عوضش بابت قول داده کاری کنه که این مدت زیاد طولانی نشه
خوب بریم سر اصل مطلب خاطرات شما پسر گلم...
عزیزم چارشنبه سوری امسال خونه عمه پریسا بودیم که کلی هم مهمون داشتن و به شما خیلی خوش گذشت فرداش روز عید بود که مامان جون وباباجون رفتن استانبول عمه پریسا اینا رفتن شمال.ماهم بعد چند تا عید دیدنی ...
دیدیم اه تنها شدیم واسه همین رفتیم دنبال آتیلا که باباش سه چار روز خونه نبود باهم رفتیم خوشگذرونی....
رفتیم ناهار خوردیم ...گشتیم...حالا بماند که شما دو تا فسقلی چه بلاهایی سر ماماناتون آوردین
بعد اومدیم خونه حساب کریم دیدیم هنوز سه چار روز دیگه مونده تا بریم سفر حالا چیکار کنیم که حوصله مون سر نره که تو دست بکار شدی پیش خودت گفتی مامان جون غصه نخور نمیذارم حوصله ت سر بره
چه جوری؟این جوری...
حالا ممکنه فکر کنی من چه طور با این شرایط جرات کردم با تو برم سفر.خصوصا که جدیدا یه عادتی کردی که تا چیزی باب میلت نباشه یا مثلا بخوای خودتو لوس کنی هر جایی که باشه تیر دراز میکشی
این جوری...
راستش اولش خیلی بابت این کارات نگران میشدمو احساس بی کفایتی میکردم تا اینکه یه روز علی عزیزم کتاب مادر کافی رو بهم داد یه جمله توش بود که خودش یه کتاب بود همین یه جمله ش تمام نگرانیهای منو شستو با خودش برد از اون روز به بعد نه تنها حال من خیلی بهتره که حال توام خیلی بهتره واحساس میکنم بهانه هات کمتر شده وبچه ی شادتری شدی اون یه جمله هم این بود که برای تربیت بچه ها چندین وچند هزار راه وجود داره که البته همشون واسه بعد شش سالگیه و این که بچه ها تا قبل شش سالگی به تربیت خاصی نیاز ندارن و خودشون روند طبیعی رو طی میکنن و در این مدت فقط به یک والد خونسرد ومطمئن نه مضطرب نیاز دارن تا باهاشون همراهی کنه واینکه احساسات والد از طریق یه سیم نامرئی به فرزندشون منتقل میشه
همین جمله ها باعث شد من با وجود تمام تلاش های تو از این سفر نهایت لذت و ببرم
ادامه دارد...
ادامه مطلب یادت نره
البته الان دیگه بغل باباش نمیشینه(موفقیت بزرگ)
الهی قربون اون قیافه ی نگرانت بشم من
آرینحین ارتکاب جرم
آرین پس از ارتکاب جرم
یادمه داد زدم علی بیا علی اومد فکر کرد منظورم اینه که بهت یه چیزی بگه بعد من گفتم بدو دوربینو بیار
از حرصش می خواست یه چیزی بهم بگه ولی قربونش برم نگفت قیافه ش خیلی دیدنی بود